آموزشگاه كامپيوتر
آموزشگاه طراحي سايت
باغ عروسي
تشريفات عروسي
راهنماي خريد هاست و دامنه
حوالي سي تا چهل سالگي
فهميدم هرچه زيستم اشتباه بود!
حالا ميفهمم
چيزي بالاتر از سلامتي
چيزي بهتر از لحظه ي حال
بااهميت تر از شادي
باارزش تر از تخيل
و در صدر ِ همه
نفس هايي كه نفهميده دَم و بازدَم مي شدند!
حالا ميفهمم
استرس
تشويش
دلهره
ترس ِآزمون
ترس ِنتيجه
ترس ِكنكور
اضطراب ِسربازي
ترس از آينده
وحشت ازعقب ماندن
دلهره تنهايي
ترديدهاي ِمستاصل كننده
نگراني از غربت
وحشت از غريبي
غصه هاي ِعصر ِجمعه
اول ِ مهر
۱۴ فروردين
بيكاري
هرگز نه ماندگار بودند
نه ارزش ِلحظه هاي ِ هَدَررفته اَم را داشتند.
حالا ميفهمم
يك كبد ِسالم چندبرابر ِليسانسم ارزشمنداست.
كليه هايم از تمامي ِكارهايم
ديسك كمرم ازمتراژ ِخانه
تراكم ِاستخوانم ازغروب هاي ِجمعه
روحم از تمام ِنگرانيهايم
زمانم ازهمه ي ناشناختههاي ِآينده هاي ِنيامده اَم
شاديم ازتمام ِلحظه هاي ِعبوسم
اميدم ازهمه ي ياس هايم باارزش تر بودند.
حالا ميفهمم
چقدرموهايم قيمتي بودند
و
چقدريك ثانيه بيشتركنار ِفرزندم زنده بمانم
ارزش ِتمام ِشغلهاي ِدنيا را دارد.
يقين دارم آدم هايي كه به معني ِتمام ِكلمه
لحظه ي بودنشان راميفهمند
با غبار ِغم
و
ترديد
و
غصه
و
ترس
و
اضطراب
و
چه شَوَدها نيالودند.
درحال،ماندند
و ذهن ِ شان را خالي
حِسِّ شان را چون ابر در حركت
روحشان را
با آموزه هاي ِدرست وحقيقي تزيين
و انديشه هايشان را آزاد
و
تخيل شان را سرشار مي كنند
به معني ِحقيقي ِكلمه زنده اند
و
زندگي مي كنند
و به معني ِ واقعي ِ كلمه
در آرامش ميميرند